ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
مثل شادی که ز من قهر شد از خود قهرم
هفته ها میگذرد از خودم ام بیخبرم
هفته ها میگذرد ساکن قبرستانم
مرده ها جمع شدند تا بدهندم زهرم
زنده بودم و کسی زنده نبود انگاری
بعد مردن به خدا بیش از همه زنده ترم
هفت جدم دل شان سوخت برایم اما
گویی که سوخته بیش از همه ی شان پدرم
حال من چون پدری هست که در پای نبرد
کشته از روی نفهمی و ندانی پسرم
هان ای آدمیان! خسته ام از جمله ی تان
محض مولا نگذارید چنین سربسرم
محمود کرامتی