-
درگیری یک ذهن آشفته
یکشنبه 4 تیرماه سال 1396 14:57
روزی اوریانا فالاچی، روزنامه نگار و نویسنده ی چیره دست ایتالیایی از چرچیل میپرسد که شما چطوربخاطر استعمار کشوری کیلومتر ها تا آنسوی اقیانوس هند میروید، حال آنکه کشوری به کوچکی ایرلند شمالی بیخ گوشتان با شما سر ستیز دارد اما در مقابل ساکت هستید و صامت. چرچیل میگوید: به این دلیل که در ایرلند شمالی دو ابزارِ اکثریت نادان...
-
"دین میان دو سنگ ناصبور" از محمود کرامتی
دوشنبه 27 دیماه سال 1395 23:34
نویسنده: محمود کرامتی مقدمه گیر ماندن میان دو گروه ضعیف الفکر دردآلودی ست که نظم و ثبات یک نظام را تحت الشعاعِ تحرک اشتباه قرار میدهد. نظام دینی نیز اکثراً از این ناحیه متاثر بوده است. گرمای مشمئز کننده از جانب دوستان نفهم و کرختی سرمای زمستان از جانب دشمنان نادان بر پیکر دین به صورت وحشتناکی فرود آمده و از آن پدیده ی...
-
سوء ظن
پنجشنبه 4 شهریورماه سال 1395 11:15
نویسنده: ادگار والیس مترجم: محمود کرامتی روجائی را به سوئی انداخت و بروی بسترش نشست، پاهایش درون دمپایی خانگی اش سردی کف خانه را احساس کرد. تلفن به فاصله ی کمی دور مصرانه زنگ میخورد. چراغ را روشن کرد، به طرف تلفن رفت و گوشی را گرفت. - دکتر بنسون سخن میگوید... باد نوامبر در اطراف خانه ی کوچک سفید می وزید و صدای زمستان...
-
بیشتر
شنبه 24 بهمنماه سال 1394 13:48
در سرزمینِ صورتت ابروست بیشتر آنکه بجان غمزده داروست بیشتر وابسته ی دوچشم تو بسیارشاعر است وابسته ی دوزلف و سرِ موست بیشتر در لابلای خرمن موهات دست باد در لابلای خرمن گیسوست بیشتر آئینه محو صورت تو گشته، گنگ محض غرق نگاه تو بخدا اوست بیشتر بانو! کنار تودل من قرص باهمی ست هرچند ز خم خورده ام از دوست بیشتر محمود کرامتی
-
مرگ
شنبه 14 شهریورماه سال 1394 19:35
مثل شادی که ز من قهر شد از خود قهرم هفته ها میگذرد از خودم ام بیخبرم هفته ها میگذرد ساکن قبرستانم مرده ها جمع شدند تا بدهندم زهرم زنده بودم و کسی زنده نبود انگاری بعد مردن به خدا بیش از همه زنده ترم هفت جدم دل شان سوخت برایم اما گویی که سوخته بیش از همه ی شان پدرم حال من چون پدری هست که در پای نبرد کشته از روی نفهمی و...
-
ترس
شنبه 14 شهریورماه سال 1394 19:10
هوای مزرعه از یک نهیب میترسد و باغ از شکوه درختان سیب میترسد چه زوزه میکشد حیوان در مسیر باد چنان که باد از این زوزه ی عجیب میترسد کنار بستر دختر دست روی دست بود پدر که چندی میشودش از طبیب میترسد چرا مقابل این ناکسان نایستد دین نگو که دین من از ناخطیب میترسد خدا چو ما نکرده به این خون ها عادت قسم به جان خودش عنقریب......
-
مهمان کن
یکشنبه 17 اسفندماه سال 1393 12:09
مرا به سهم من از یک نگاه مهمان کن مرا به دیدن آن روی ماه مهمان کن مرا که بخت من از موی تو سیاه تر است به حلقه حلقه ی موی سیاه مهمان کن به مذهب تو محبت بود گناه، مرا به ترک مذهب و وصل گناه مهمان کن به قعر چاه اگر از وصل روی تو خبریست مرا چو یوسف کنعان به چاه مهمان کن به بزم خود اگرم یاد من نمی آری خیال نیست، مرا اشتباه...
-
بیوگرافی الحاج ابوبکر یقین شاعر معاصر سروستان
سهشنبه 14 شهریورماه سال 1391 10:43
ابوبکر یقین از شاعران معاصر افغانستان است. سرگذشت ابوبکر یقین فرزند ملاسکندر در زمستان سال 1332 خورشیدی در ر وستای سروستان مربوط به ولایت هراتدیده به دنیا گشود. مقدمات علوم دینی رادرمسجد جامع روستای سروستان ومقدمات علوم ادبی را نزد مادرش (قریش) که یکی از بانوان باسواد آن روستا بود، فراگرفت. آثار ابوبکر یقین یکی از...
-
حادثه کابل
دوشنبه 5 تیرماه سال 1391 09:35
چندی قبل به طور هماهنگ در شهر کابل و چند ولایت دیگر حملات تروریستی صورت گرفتُ که به شمول تروریست ها ۶۰ نفر کشته و زخمی شده اند . بحث های مختلف در رسانه های کشور صورت گرفت اما نکته حایز اهمیت تاکید همگی بر ضعیف بودن نهاد های استخباراتی افغانستان نسبت به استخبارات کشور های همسایه است . باید دولت سریعاْ در گسترش و نفوذ...
-
ریچارد سوم
پنجشنبه 1 تیرماه سال 1391 15:09
وقتی استخوانهای دو پسر خردسال در زیر راه پله ای در برج لندن اواخر قرن هفدهم کشف شد بنظر می رسید که آن افسانه قدیمی که ریچارد سوم بیرحم گوژپشت،بیرحمترین عموی تاریخ بوده و برادر زاده های خود را به قتل رسانده زنده شد. خیلی ها احتیاج به متقاعد شدن نداشتند و تصویری که شکسپیر از ریچارد سوم خلق کرد اقلیمی گورزاده و ناقص...
-
صومعه ای جن زده
پنجشنبه 1 تیرماه سال 1391 15:06
اتوموبیل مردی که به تنهایی سفر میکرد در نزدیکی صومعه ای خراب شد. مرد به سمت صومعه حرکت کرد و به رئیس صومعه گفت: ماشین من خراب شده. آیا می توانم شب را اینجا بمانم؟ رئیس صومعه بلافاصله او را به صومعه دعوت کرد. شب به او شام دادند و حتی ماشین او را ترمیم کردند. شب هنگام وقتی مرد می خواست بخوابد صدای عجیبی شنید. صدای که تا...
-
عشق واقعی
پنجشنبه 1 تیرماه سال 1391 15:04
زن می خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می خواست او همان جا بماند. از حرف های پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است.در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی آنها آشنا شدم. یک خانواده روستائی ساده بودند با دو بچه. دختری که سال گذشته وارد دانشگاه شده و یک پسر که در دبیرستان درس می خواند و...
-
آقا دیب داری؟
پنجشنبه 1 تیرماه سال 1391 15:01
یارو زبونش می گرفته، می ره داروخونه می گه: آقا دیب داری؟ کارمند داروخونه می گه: دیب دیگه چیه؟ یارو جواب می ده: دیب دیگه. این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره. کارمنده می گه: والا ما تا حالا دیب نشنیدیم. چی هست این دیب؟ یارو می گه: بابا دیب، دیب! طرف میبینه نمی فهمه، می ره به رئیس داروخونه می گه. اون میآد می پرسه: چی...
-
یاد داشت های یک پلیس
پنجشنبه 1 تیرماه سال 1391 14:48
1: قویترین قسمت بدن شما آرنجتان میباشد. در صورتیکه به اندازه کافی به شخصی نزدیک هستید که بتوانید از آرنجتان استفاده نمایید، این کار را انجام دهید 2: در صورتیکه دزدی از شما کیف پولتان را خواست، آن را به او تحویل ندهید. کیف را به سمتی دور از خود پرتاب کنید. ممکن است این شانس وجود داشته باشد که دزد به کیف شما بیش از خود...
-
هیلا صدیقی ایراندخت آزاده
پنجشنبه 1 تیرماه سال 1391 11:23
خاموش شد صدای بلبل انجمن ما و نوای دلپزیرش را خون آشامان دهر خاموش کردند آری هیلا صدیقی آزاده ای که جرمش سراییدن اشعار حماسی و عشق به وطن بود خاموش شد اهرمینان دهر در پی این ظلم وستم به هیلای عزیز رسیدند از ندا آقا سلطان و صد قربانی دیگر که عشق به وطن تنها جرمشان بود گذشتند تا به هیلای عزیز هیلای بزرگ هیلای قهرمان و...
-
آنچه که برایم عجیب بود
پنجشنبه 1 تیرماه سال 1391 10:47
یکی از روز های بهاری 1378 بود که آن منظره عجیب را دیدم. مثل همیشه از کنار دیوار در حالیکه از هم همه ای شهر خسته شده بودم، آهسته آهسته به طرف خانه در حرکت بودم. تازه چند دقیقه میشد که از فضای زندان مانند مدرسه بیرون شده بودم؛ مدرسه ای که برایم حکم زندان را داشت تا تعلیم گاه. مدرسه ای با آن قواعد طالبانی که مهمترین...