به سمت بیکرانه ها

به سمت بیکرانه ها

چو دارو تلخ میباشد، نوشتن از تو ای بانو
به سمت بیکرانه ها

به سمت بیکرانه ها

چو دارو تلخ میباشد، نوشتن از تو ای بانو

ترس

هوای مزرعه از یک نهیب میترسد

و باغ از شکوه درختان سیب میترسد


چه زوزه میکشد حیوان در مسیر باد

چنان که باد از این زوزه ی عجیب میترسد


کنار بستر دختر دست روی دست بود

پدر که چندی میشودش از طبیب میترسد


چرا مقابل این ناکسان نایستد دین

نگو که دین من از ناخطیب میترسد


خدا چو ما نکرده به این خون ها عادت

قسم به جان خودش عنقریب...


محمود کرامتی


نظرات 1 + ارسال نظر
مرسده شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 07:26 ب.ظ

عااااالی

ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد